سجده ‌شکر‌خیرالنسا

مادر شهیدان داورزنی

گفتگو با مادر شهیدان داورزنی

بازدیدها: 1965

پای صحبت های مادر شهیدان محمدرضا و علیرضا داورزنی

سجده ‌شکر‌خیرالنسا

علی اکبر ملکی/ با گذشت بیش از 30 سال از شهادت دو برادر از شهرستان داورزن امروزی، به سراغ مادری می‌روم که این روزها زانوهایش قدرت یاری او را برای رفتن به سر مزار فرزندانش ندارد. مادری که وقتی نام پاره های تنش محمدرضا و علیرضا را می برم، سجده شکر به جا می‌آورد و می‌گوید: خدا را برای شهادت دو جوانم که عاشق شهادت بودند و برای اسلام به شهادت رسیدند شکر می کنم.
خیرالنسا داورزنی را می‌گویم؛ مادر شهیدان محمدرضا و علیرضا داورزنی که   خودش مشوق فرزندانش برای اعزام به جبهه بود.
 او نیز همچون بسیاری از مادران شهدا، خود یک حماسه بزرگ است. گوشه ای از این حماسه را زمانی در می یابیم که در پاسخ به این که چرا وقتی اولین شهیدت را آوردند مانع رفتن پسر دوم ات نشدی می گوید: وقتی کشورم و ناموس این سرزمین در خطر بود، هیچ وقت به خودم این اجازه را ندادم که مانع رفتن فرزندانم برای دفاع از آن شوم چرا باید من به فکر حفظ جان جوانان خودم می بودم وقتی همه جوانان این کشور جان شان را برای دفاع از میهن شان در کف دست نهاده بودند؟
آرزوی خیرالنسا  
می گوید: همیشه با کمک پدرشان خودم کیف و وسایل شان را آماده  و با عبور از زیر قرآن آن ها را راهی می کردم. وقتی فرزندانم شهید شدند همانند عاشقی بودند که به عشق شان در راه خدا رسیدند. خداوند شهدا را برای شهادت بر می گزیند و  من همیشه شاکرم  که خداوند دو فرزند من را برای این هدیه خودش یعنی شهادت انتخاب کرده است. آرزویم هم این است که فرزندانم مرا در جایگاه مادر شهید قبول و آن جا که لازم است شفاعتم کنند.
 مادر شهیدان   کمی مکث می کند و با انرژی و انگیزه می گوید: بعد از شهادت شان که حدود30 سال از آن دوران گذشته حتی یک بارهم زبانم به پشیمانی نچرخیده است یا این که احساس ضرر کنم. همیشه خدا را شاکر و سپاس گزارم که جوانانم را برای شهادت در راه اسلام قبول کرده است. فرزند سومم نیز مدتی در جبهه حضور داشت و بعد به حوزه علمیه رفت و راه تبلیغ دین اسلام و راه شهدا را ادامه داد. وقتی درباره فرزندانش سوال می‌کنم با متانت خاصی پاسخم را می دهد: محمدرضا پسر بزرگم خیلی   به حضرت امام(ره) علاقه داشت و در همین مسیر نیز تلاش زیادی کرد و در فعالیت های فرهنگی و مذهبی  حضور جدی داشت.
خیرالنسا  که اکنون 76 سال دارد و دردهای کهن سالی گاهی به سراغش می آید،  با سرفه های هر ازگاه ادامه می‌دهد: اخلاق محمدرضا عجیب بود و گویی جذبه خاصی داشت. پسر دوست داشتنی بود و هر چقدر از خوبی هایش بگویم کم گفته ام. محمد رضا قبل از شهادت در کربلای 5 مجروح شده بود و در 21 سالگی به آرزویش رسید.
6 ماه فاصله شد
مادر شهیدان می گوید: علیرضا 18 ساله بود و فاصله شهادتش با محمدرضا   شش ماه بیشتر نشد.
خیرالنسا وقتی یاد جوان شهیدش علیرضا می‌افتد، بغضی غریبانه به سراغش می آید و با کمی مکث ادامه می دهد: علیرضا از 16 سالگی تلاش داشت به جبهه برود ولی به دلیل این که سن اش کم بود قبول نمی کردند تا این که سرانجام موفق شد خودش را به جبهه برساند و مهم تر این که در 18 سالگی در مهران به آرزویش رسید.
 دلتنگی  
  سرفه‌های  خیرالنسا بیشتر و صدایش قطع شده، باید کمی صبر کنم تا نفسی تازه کند، می پرسم: مادر جان وقتی توان و قدرت داشتی و بر سر مزار فرزندان شهیدت  می‌رفتی با آن ها چه می‌گفتی؟ حالا که کمتر پیش شان می روی دلتنگ شان نمی شوی؟ می گوید: شهدا همیشه زنده و شاهد و ناظر ما هستند ولی مگر می شود یک مادر دلتنگ فرزندش نشود؟  خب با آن ها حرف می زنم، درددل هایم را برایشان می گویم… به هرحال من هم آرزو داشتم پسرانم را داماد کنم…
او که چندین سال است خانه نشین شده و با ویلچر توسط فرزند یا نوه اش جابه جا می شود، درباره دیدارش با   حضرت امام(ره) می گوید: حضرت امام(ره) جذبه و نورانیت خاصی داشتند و آرزو دارم با مقام معظم رهبری هم دیدار داشته باشم و ایشان را از نزدیک ببینم ولی پاهایم هنوز یاری نکرده است و شرایط اجازه نداده این توفیق را داشته باشم.
  از او می پرسم بزرگ ترین آرزویش چیست، می گوید: زمانی که همسرم زنده بود  توفیق شد به زیارت خانه خدا برویم و حالا هیچ آرزوی دنیایی ندارم و  فقط امیدوارم روز قیامت شهدا نظری به ما بکنند و شفاعت مان کنند.
خیرالنسا شبیه همه مادربزرگ های  این سرزمین مهربان و دوست داشتنی  است. باید از او خداحافظی کنم. اهل گلایه نیست اما می دانم و می شنوم که خیلی وقت است مسئولان احوالی از او نپرسیده اند.
می دانم که چون  توان راه رفتن ندارد با تماس تلفنی از داورزن پزشک برای مداوایش می آید و با تعرفه آزاد به صورت نقدی باید هزینه ویزیت را پرداخت کند  و می دانم حدود یک سال است بیمه نسخه‌های درمانی اش را پرداخت نکرده است و هر ماه بخشی از درآمدش صرف دارو و درمان می شود…

jpgfile_20177_221933_637020368704609926.jpg
jpgfile_20177_221933_637020368705890010.jpg

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *